زلال که باشی، آسمان در توست...

یادداشت‌ها شعر و موسیقی علمی زندگی نکات

یادداشت‌ها شعر و موسیقی علمی زندگی نکات

زلال که باشی، آسمان در توست...
نویسندگان

به یاد پدر ٬

چو مرغ شب خواندی و رفتی

دلم را لرزاندی و رفتی

شنیدی غوغای طوفان را

ز خواندن واماندی و رفتی

به باغ قصه به دشت خواب

سایۀ ابری در دل مهتاب

مثل روح آزرده مرداب

دلم را لرزاندی و رفتی

چو مرغ شب خواندی و رفتی

تو اشک سرد زمستان را

چو باران افشاندی و رفتی

سیاه شب لاله افشان شد

کویر تشنه گلستان شد

تو می آیی آی تو می آیی

به باغ قصه به دشت خواب

به راه شیرین پر مهتاب

تو می باری چون گل باران

به جان نیلوفر مرداب

 

تصنیف: مرغ شب

با صدای: زنده یاد ایرج بسطامی

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۲۵
جواد مالدار

در دل آتش غم رُخت تا که خانه کرد

دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد

آفتاب عمر من فرو رفت و ماهم از افق چرا سر برون نکرد

هیچ صبحدم نشد فلک چون شفق ز خون دل مرا لاله گون نکرد

ز روی مَهَت جانا پرده برگشا ، در آسمان مه را منفعل نما

به ماه رویت سوگند که دل به مهرت پابند به طره ات جان پیوند

قسم به زند و پازند به جانم آتش افکند فراق رویت یک چند

بیا نگارا جمال خود بنما ، زِ رنگ و بویت خجل نما گل را

رو در طرف چمن بین بنشسته چو من ، دل خون بس ز غم یاری غنچه دهن

گل درخشنده، چهره تابنده، غنچه در خنده بلبل نعره زنان

هر که جوینده باشد یابنده، دل دارد زنده بس کن آه و فغان

ز جور مه رویان شکوه گر سازی ، به ششدر محنت مهره اندازی

همچون سالک دست خودبازی ، همچون سالک نقد جان بازی


آهنگساز: عبدالحسین برازنده (در ابوعطا)

شعر: استاد حسن صدر سالک

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۰ ، ۰۰:۴۲
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - من و زندگی (فرهنگ و اجتماعی)

من در شهری زندگی میکنم،  شهری که دل به دست آوردن سخت است و دل شکستن هنر میباشد !
شهری که در دانشگاهش گاها" این را یادت میدهند که چگونه با حراست نرم صحبت کنی تا خوشش بیاید!
شهری که ملت رسانه ای دارد ، اما رسانه ملی ندارد !
شهری که زبانش “پارسی” است اما میگویند “فارسی” چون در زبان ، عربها “پ” ندارند !
شهری که من دوست دارم هوای تو را داشته باشم، و تو هوای من را، اما نه به معنی حمایت! به این معنی که هیچ کدام نمیخواهیم در هوای خودمان نفس بکشیم !
شهری که عبدالمالک ریگی را از هوا پایین میکشند اما دزدان چند مجسمه را نمیتوانند پیدا کنند !
شهری که مرگ حق است و حق گرفتنی!
شهری که برنده یعنی کسی که کمتر از بقیه می بازد !
شهری که کف اتوبانش دست انداز دارد !
شهری که همه فکر میکنند فقط خودشان میفهمند !
شهری که مرگ بر آمریکا میگویند ولی آرزویشان این است که آمریکا را حداقل یکبار ببینند !
شهری که همه ، مشکل را در کسی دیگر می جویند !
شهری که هنوز نفهمیدم من در آن به دنیا آمدم یا در آن مردم…. !

و آقا ... ما ایرانی ها کی میخواهیم درک کنیم که هر کس خودش مسؤول زندگیش است و حریم خصوصی، خصوصی است.

این ملت باید در عقب ماندگی بمیرند. چون هنوز وقتی عکس دست زنی را میبینند غش میکنند.

بابا ... بیدار شوید ، اینجا قرن ۲۱ است نه زمان عرب جاهلی ...

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۵۱
جواد مالدار

دستهایم چه پیر و فرتوتند

دست نه ، چوبه های تابوتند

روزی این دستها، نه این بودند

نازک و نرم و نازنین بودند

مانده امروز، زان همه پاکی

زان همه چیرگی و چالاکی

پوستی تیره و چروکیده

استخوانی تکیده، پوکیده

منم و این حصار تنهایی

وای از این روزگار تنهایی

شده نشخوار یادها کارم

خویش را اینچنین می‌آزارم

گاه زین پیر مانده در زندان

یادکی میکنند فرزندان

گاهی از من سراغ میگیرند

لیک اما ز دیدنم سیرند

سرد و نامهربان و ناهنجار

رفع تکلیف میکنند انگار

چه کنم درد من نمیدانند

خواهش جان من نمی‌خوانند

بوسه ای از رُخم نمی طلبند

مهربان نیستند، با ادب‌ اند

روزها، روزهای تنهایی است

تا به کی، انتهای تنهایی است؟

۰ نظر ۲۳ دی ۹۰ ، ۲۱:۴۰
جواد مالدار

مبلغ اسلامی بود. در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار. تعریف میکرد که یک روز سوار تاکسی میشود و کرایه را میپردازد. راننده بقیه پول را که برمیگرداند 20 سنت اضافه تر میدهد. میگفت: چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه. آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی...

گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم.

پرسیدم بابت چی؟

گفت: میخواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم...

فردا خدمت میرسیم.

تعریف میکرد: تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به من دست داد.

من مشغول خودم بودم در حالی که

داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم ...

۰ نظر ۲۳ دی ۹۰ ، ۲۱:۰۸
جواد مالدار

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنـــــــگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم

مو به مو دارم سخن ها
نـــکته ها از انجمن ها
بشنـــو ای سنگ بیابان
بشنویــد ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون

شمع خود سوزی چو من
در مــــــــــــــیان انجمن
گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد
یک چنین آتش به جان
مصلحت باشــــد همان
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد

من یکـــی مجنون دیگر
در پی لیـــــلای خویشم
عاشق ایـــــن شور حال
عشق بی پروای خویشم

تا به ســــویش ره سپارم
سر ز مــــــستی بر ندارم
من پریشان حال و دل خون
با هـــــمین دنیای خویشم

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنـــــــگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم

مو به مو دارم سخن ها
نـــکته ها از انجمن ها
بشنـــو ای سنگ بیابان
بشنویــد ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون

 

شاعر : معینی کرمانشاهی
آهنگساز : مرحوم علی تجویدی
 دستگاه : شور (دشتی)

۰ نظر ۰۹ دی ۹۰ ، ۲۰:۵۹
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - آیا می توانید این متن را به راحتی بخوانید؟ (دانستنی ها)

این متن جالب را بخوانید تا از نحوه پردازش کلمات در مغز مطلع شوید!


چناچنه به طور رومزره به زبان فارسی صبحت می کیند، خاوهید

تواسنت این نوتشه را بخاونید. در داشنگاه کبمریج انگلتسان تقحیقی

روی روش خوادنه شدن کملات در مغز اجنام شده است که مخشص

می کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنها ی کلمات را پدرازش

کرده و کمله را می خاوند. به هیمن دلیل است که با وجود به هم

ریتخگی این نوتشه شماتواسنتید آنرا بخاونید.

۰ نظر ۲۶ آذر ۹۰ ، ۱۴:۱۰
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - به این نکات توجه کن! نظر شما چیه؟ (فرهنگ و اجتماعی)

طنز ، اما واقعی !

روز دوشنبه، مورخه‌ی ۱۰ مرداد ۱۳۹۰، این‌طرف عراق رمضون بود، اون‌طرف افغانستان رمضون، این ‌وسط ایران شعبون!

توی تلویزیون دارن ۲ ساعت در مورد سرویس جاسوسی گوگل صحبت می‌کنند! آخر برنامه که میخواد پست الکترونیک بده آدرس جی میل رو میده!

مجری 20:30 تلویزیون رأس هشت و نیم اومده میگه: با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد بقیه اخبار رو بعد از اذان مغرب به سمع و نظر شما میرسونیم!

کارتون ساختن با موضوع جن و پری و فشار قبر و زندگی پس از مرگ! بعد پشت بسته اش نوشتن "مناسب برای گروه سنی 3 تا 7 سال" . من گنده دیدمش ۳ ماه بغل مامانم خوابم نبرد!

تو مملکتی که کنجد روی نون بربری یه نوع آپشن حساب می‌شه چرا باید فکر چیز دیگه باشیم؟!

تو اتوبوس کتاب گذاشتن ، مجری از طرف می‌پرسه نظرتون راجع به این کار چیه؟ میگه خوبه، هوا گرمه تو اتوبوس باهاش خودمو باد میزنم!

طرف عروسیشو مختلط می‌گیره و توش مشروب سرو می‌کنه ولی تأکید عجیبی داره روی اینکه حتما" عروسیش باید شب تولد یکی از ائمه برگزار شه!

توی تهران، کل جدول مندلیف رو با یه نفس میکشی تو بدن!

پسورد اینترنت وایرلسم رو عوض کردم، همسایمون زنگ زده میگه پسوردتو عوض کردی؟ میگم نه! میگه آخه قبلاً شماره موبایلت بود، الان هرچی میزنم کانکت نمیشم.

رفتم داروخونه میگم پماد ضد خارش میخوام, یارو زیر لب میگه نیگا جوونای این مملکت حال ندارن خودشونو بخارونن!

امشب به خانمم میگم از پای سیستم پاشو میخام ایمیلامو چک کنم . میگه صداتو بیار پایین دیگه از روح الله داداشی که گنده تر نیستی!

خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟ منم گفتم نه! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه!

تبلیغ پارک آبی نشون میدن یارو با شلوار لی و پیراهن مردونه سر میخوره رو سرسره های پارک آبی!

یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش مال خودمونه یا بغل دستیمون!

دختر عمه ام رو تو خیابون با یه پسره دیدم هول شده میگه داداشمه!

توی سریال ستایش ، زنه به شوهرش میگه: باردارم! شوهره به جای اینکه بغلش کنه میره بیرون، رو به بقاله داد میزنه هوووورا !

قبلا" برق میرفت بابامون سر فحش رو میکشید به اداره برق، الان برق میره خوشحال هم میشه و خدا رو شکر میکنه !

قیمت نون سنگک با ویندوز سون(۷) یکیه !

رفتم نمایندگی سایپا به مسؤولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده، چه کار کنم؟بهم میگه صدای ضبط رو زیاد کن!

دوطرف لکسوزش زده: عاقبت فرار از مدرسه... !

۰ نظر ۰۴ آذر ۹۰ ، ۰۹:۰۸
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - پندهای دکتر علی شریعتی (فرهنگ و اجتماعی)

مهربان باش

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خود محورند ، ولی آنان را ببخش .

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ، ولی مهربان باش .

اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ، ولی موفق باش.

اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ، ولی شریف و درستکار باش .

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ، ولی سازنده باش .

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ، ولی شادمان باش .

نیکی های درونت را فراموش می کنند ، ولی نیکوکار باش .

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم.

۰ نظر ۰۳ آذر ۹۰ ، ۲۰:۲۱
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - عاشق واقعی کیست؟ (عبرت و آموزنده)

حکایت جالبی شنیدم که بیان آن خالی از لطف نیست و گمان میکنم برای شما هم به یکبار خواندنش می ارزد (البته اگه تکراری بود ، پوزش میخوام). ضمنا" فهمیدم که این حکایت را به کوروش کبیر و یا دکتر علی شریعتی و یا ... نسبت میدهند. برای همین از آنجایی که شخص اصلی دقیقا" معلوم نیست چه کسی باشد و از طرفی اصل مطلب قابل توجه و تأمل است ، حکایت را بصورت جامع بیان میکنم: 

" دختری به مردی گفت: من عاشقت هستم. مرد به او گفت: لیاقت شما برادر من است که از من زیبا تر بوده و هم اکنون پشت سر شما ایستاده.
دخترک برگشت و نگاه کرد ، اما کسی‌ را پشت سر خود ندید و با تعجب به مرد نگریست.

مرد به او گفت اگر واقعا" عاشقم بودی، پشت سرت را نگاه نمی‌‌کردی. "

(( زنده باد اونایی که وقتی‌ عاشق واقعی میشن، راهشونو ادامه میدن و دیگه پشت سرشون رو با شک و تردید نگاه نمیکنند. ))

 

۰ نظر ۰۳ آذر ۹۰ ، ۲۰:۱۲
جواد مالدار