زلال که باشی، آسمان در توست...

یادداشت‌ها شعر و موسیقی علمی زندگی نکات

یادداشت‌ها شعر و موسیقی علمی زندگی نکات

زلال که باشی، آسمان در توست...
نویسندگان

۵ مطلب با موضوع «حیدر یغما» ثبت شده است

زلال که باشی، آسمان در توست... - به تَرک عشق ، اگر چه نصیحتِ بد نیست (حیدر یغما)

« به تَرک عشق ، اگر چه نصیحتِ بد نیست

مرا مگو ، که همه بَنگ بَنگِ پنبه‌زنی[1]است

کسی که عشق ندارد ، اگر ز من پرسی

نمُرده است ، ولی زنده‌اش ز بی‌کفنی است

اگر که پاسخ ِ ناعاشقی نگفتم فاش

نه حق به اوست ، که اینَش نشانِ تودهنی است

بیا به گوشهء ویرانِ عشق بنشینیم

که پادشاهِ دو عالم شدن ، ز بی‌وطنی است

تَبَر چه می‌شکنی؟ از سر ِ[2]شکستن بُت؟

شکستن بُتِ کفّار ِ دهر ، خودشکنی است

اگر چه در شبِ شعر و حضور اهل ادب

زبان دلکش من ، ذوالفقار بوالْحَسَنی است ،

به پیش اهل هنر ، شعر ، خفّتیغماست

که کوه سر به فلک ، محترم ز بی‌سخنی است »

شعر از: حیدر یغما

[1]= کنایه از بیهودگی و بی‌فایده بودن.

[2]= از سر ِ : برای ، به منظور ، به عنوان.

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۵۵
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - فکر می‌کردم مرا بال و پر ِ پرواز نیست (حیدر یغما)

« فکر می‌کردم مرا بال و پر ِ پرواز نیست

قدرت پرواز دارم ، بالهایم باز نیست

گفتی‌ام از یک سخن گیتی به هم ریزم ، بلی!

آن سخن در سینه دارم ، جرأت ابراز نیست

ادّعای عشق ، کوته کن ، که بر اوج سپهر

راهِ رفتن هست ، امّا جای دست‌انداز نیست

آن نظر تنگی که اندر من نمی‌بیند هنر

با خبر از دفتر تقسیم در آغاز نیست

چون مهار رفعت اندر دستِ غیر از ما و توست

آدمی از آسمان گر بگذرد ، اعجاز نیست

ناز کنیغمابه طبع خویش! گر چه روزگار

آنقَدَر مانند تو دارد ، که جای ناز نیست! »

شعر از: حیدر یغما

۰ نظر ۰۵ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۲
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - عطر گیسوی تواَم کرده معطّر ، نه گلاب (حیدر یغما)

« عطر گیسوی تواَم کرده معطّر ، نه گلاب

مستم از بادۀ عشق تو ، نه از جام شراب

تیر عشق است که فریاد مرا کرده بلند

هجر یار است که در جان من افکنده عذاب

این که برخیزدم از سینه ، شرار است ، نه آه

وین سرشک است که می‌ریزدم از دیده ، نه آب

رشتهء عهد تو بسته است مرا پای ، نَه چرخ

این ملال است که بفشرده مرا تنگ ، نه خواب

این خروش است که از دل رَوَدم ، نی فریاد

این دل است آنچه از او دود برآید ، نه کباب

شعر از سینهءیغماتَرَود ، نی ز قلم

مطلب از نادیِ الهام بُود ، نی ز کتاب »

شعر از: حیدر یغما

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۴۸
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - دنیای شب (حیدر یغما)

« در بیابانهای نیشابور ، در یلدای شب

پرتو روی تو را میجویم از دلهای شب

بر امید روز دیدار تو هر شب تا سحر

میروم با اختر شبگرد ، پا در پای شب

گر کسی دلهای شب را بشکفد بیند منم

چون شناباز اسیر موج در دریای شب

بس که میسوزم چو کوه آتشم ، در صورتیک

اشکها بر صورتم یخ بست از سرمای شب

نور در ماه و صفا در پرتو مهتاب نیست

بس که دود آه من پیچید در سیمای شب

باز امشب یاد چشم مست تو در جام من

زهر میریزد به جای باده از مینای شب

اشک میبارم به حال چشم خود، کو بی جهت

آبیاری میکند شب تا سحر، صحرای شب

بس که تنها مینشینم، هر که میبیند مرا

گوید: اسراری است، اندر کار این تنهای شب

ایمن از تهدید سنگ اندازها شد پیکرم

تا به رویم باز شد یک روزن از درهای شب

شعر یغماناتمام و آفتاب صبحگاه

باز بیشرمانه ویران میکند دنیای شب »

شعر از: حیدر یغما

۰ نظر ۱۰ تیر ۹۱ ، ۱۹:۳۸
جواد مالدار

« قطار می رود و من نشسته ام به قطار

ز روی سینه من میرود قطار، انگار

مرا به سوی وطن می برد سریع اما

وطن کجاست در آنجا که نیست خانه یار؟

چنان ملول تو گشتم که بر فلک برخاست

ز چرخهای قطارم شرار آتشبار

گرفت جان مرا این ره نشیب و فراز

اگر چه بی خبران را رود همی هموار

به شهر عشق بیا تا کسی نپرسدمان

تو از کدام دیاری من از کدام دیار

اگر زمین و زمان ثبت در قباله توست

در آن دیار که یار تو نیست، پا مگذار

بیا و رشته پیمان ما ببند و برو

قرار کز دل ما برده ای بیا و بیار

قدم به دیدهْ "یغما" بنه به نیشابور

پس از زیارت خیام و مرقد عطار »

شعر از: حیدر یغما

۰ نظر ۱۱ تیر ۹۰ ، ۲۳:۱۵
جواد مالدار