دنیای شب (حیدر یغما)
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۱، ۰۷:۳۸ ب.ظ
زلال که باشی، آسمان در توست... - دنیای شب (حیدر یغما)
« در بیابانهای نیشابور ، در یلدای شب
پرتو روی تو را میجویم از دلهای شب
بر امید روز دیدار تو هر شب تا سحر
میروم با اختر شبگرد ، پا در پای شب
گر کسی دلهای شب را بشکفد بیند منم
چون شناباز اسیر موج در دریای شب
بس که میسوزم چو کوه آتشم ، در صورتیک
اشکها بر صورتم یخ بست از سرمای شب
نور در ماه و صفا در پرتو مهتاب نیست
بس که دود آه من پیچید در سیمای شب
باز امشب یاد چشم مست تو در جام من
زهر میریزد به جای باده از مینای شب
اشک میبارم به حال چشم خود، کو بی جهت
آبیاری میکند شب تا سحر، صحرای شب
بس که تنها مینشینم، هر که میبیند مرا
گوید: اسراری است، اندر کار این تنهای شب
ایمن از تهدید سنگ اندازها شد پیکرم
تا به رویم باز شد یک روزن از درهای شب
شعر یغماناتمام و آفتاب صبحگاه
باز بیشرمانه ویران میکند دنیای شب »
شعر از: حیدر یغما
۹۱/۰۴/۱۰