زلال که باشی، آسمان در توست...

یادداشت‌ها شعر و موسیقی علمی زندگی نکات

یادداشت‌ها شعر و موسیقی علمی زندگی نکات

زلال که باشی، آسمان در توست...
نویسندگان

۱۵ مطلب با موضوع «فرهنگ و اجتماعی» ثبت شده است

فرزندان ما ناجیان ما نیستند...

آیا فرزندی که خیلی به والدینش توجه دارد و همیشه نگران عملکرد آنها است،

فرزندی نمونه و وفادار است؟...

ولی چنین نیست....

واقعیت این است که وقتی فرزندی همیشه نگران شما است، این یعنی

خودش یک آسیب دیدهٔ واقعی است که مسؤول آسیبش شمایید.

یک والد خوب والدی است که ذهن فرزندش از او آسوده باشد و به فرزند توانایی و قدرت فاصله گرفتنِ آسوده را بدهد.

وقتی فرزندتان از شما دور نمی‌شود،

وقتی همیشه نگران شماست،

وقتی تمام برنامه‌هایش را با شما تنظیم می‌کند،

نه اینکه نشانه وفاداری او ، بلکه نشانه آسیب خوردگی اوست.

توجه کنید وقتی دوامدار با فرزندتان صحبت می‌کنید و در گفتگوها گوشزد می‌کنید که در این زندگی چقدر سختی و عذاب کشیده‌اید، چقدر رنج دیده اید و ...

در واقع مرتب به فرزندتان القا می‌کنید که من قربانی این زندگی هستم

و تو تنها چشم امید و ناجی من هستی.

حالا او خودش را نجات دهنده شما تصور می‌کند و هیچ لحظه‌ایی را برای نجات شما از دست نمی‌دهد.

غافل از اینکه خودش تمام زندگیش را با نگرانی برای شما از دست می‌دهد.

بیایید در قبال رسیدگی و عشقی که به فرزندان خود می‌دهیم،

آنها را مدیون و بدهکار و نا امن نکنیم.

به آنها کمک کنیم زندگی‌های مستقل و ذهنهای آرام داشته باشند ...

زیرا که فرزندان ما ناجیان ما نیستند ...

۰ نظر ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۷
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - جهان سومی (فرهنگ و اجتماعی)

وقتی دنیا به فکر تسخیر فضــــــــــــا بود،

ما به این می‌اندیشیدیم که انگشتر عقیق در کدام انگشت، ثواب بیشتری دارد...

این جغرافیا نیست که جهان سومی بودن را تعیین میکند....!!!

آدمها هستند که آن را می‌سازند!

جهان سوم جا نیست، مکان نیست، بلکه شخص است.

جهان سوم منم، جهان سوم تویی، جهان سوم طرز تفکر ماست،

نه آن مرزهایی که داخلش زندگی میکنیم !

جهان سوم جاییست که درآمد یک دعانویس از یک برنامه‌نویس بیشتر است.

جهان سوم جاییست که مردمش جهان سومی فکر می‌کنند.

جهان سوم جاییست که بسیاری از مردمانش با یک "استخاره" هدف تعیین می‌کنند!

و با یک "عطسه" از هدف خود دست می‌کشند!...

این است جهان سوم...

۰ نظر ۲۵ دی ۹۳ ، ۱۹:۲۰
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - بزرگ‌پنداری (فرهنگ و اجتماعی)

بزرگترین ضربه فاشیسم: بزرگ‌پنداری


بزرگترین ضربه‌ای که فاشیسم به ما وارد کرد "بزرگ‌پنداری" است.

مدارک تحصیلی بی‌محتوا ، عادت مردمبه دروغ گفتن و

به دنبال فرصت گشتن حتی آن فرصت به هر قیمتی شده بدست آید و ...

... در این جامعه ، خود بودن یعنی سادگی و حماقت.

تا فرهنگ عوض نشود همین است که هست.

درد ما ، درد فرهنگی است.

امروز ما بسیار بسیار بسیار

نیازمند آدمهایی هستیم که خودشان هستند

تا کمک نمایند و مردم را از این توهم خارج سازند.

مردم امروز خطابه نمی‌خواهند.

منش و ایدئولوژی و روشنگری نمی‌خواهند.

مردم امروز محتاج خودیت خود هستند.

برایِ امروز ما ، جن‌زدگی همه را به کام مرگ برده است.

آقای عزیز - خانم محترم!

ما خودیت خود را می‌خواهیم ،

نه شعر ، نه اثر هنری و نه تکنولوژی و هزار روش علمی.

ما محتاج احساسات صاف و بی‌غل و غش انسانی هستیم

در این دنیای دروغ...

خدایا! اخلاص اخلاص...

زیرا هر دلی که اندکی از آن چشید

هیچ قندی در کامش شیرین نیست.


برگرفته شده از وبلاگ "صبح باران" با اندکی تلخیص

۰ نظر ۱۲ آبان ۹۳ ، ۲۱:۳۲
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - این مردهای غمگین نازنین (فرهنگ و اجتماعی)

این نوشته،

از وبلاگ خانم الهام برداشته شده، به نظر خیلی جالبه و از یک خانم بعید!

یک وقتهایی فکر میکنم مرد بودن چقدر میتواند غمگین باشد.

هیچ کس از دنیای مردانه ... نمی‌گوید.

هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمی‌کند.

هیچ انجمنی با پسوند « ...مردان» خاص نمی‌شود.

مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند.

این روزها همه یک بلندگو دست گرفته‌اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می‌گویند.

در حالیکه حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.

یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.

وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می‌شوند.

حتی همان مردهایی که دوستمان داشتند ولی رفتند ...

یکی از همین مردهای همیشه خسته.

از همین‌هایی که از ۱۸سالگی دویدن را شروع می‌کنند.

و مدام باید عقب باشند.

مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند.

سربازی، کار، درآمد، تحصیل ...

از مردها همه توقعی دارند.

باید تحصیل کرده باشند.

پولدار، خوش‌تیپ، قد بلند، خوش‌ اخلاق، قوی...

و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

ما هم برای خودمان خوشیم!

مثلاً از مردی که صبح تا شب دارد برای درآمد بیشتر

برای فراهم‌کردن یک زندگی خوب

برای ما که عشق‌شان باشیم به قولی سگ‌دو میزند،

توقع داریم که شب‌اش بیاید زیر پنجره‌مان ویلن بزند

و از مردی که زیر پنجره‌مان ویلن میزند،

توقع داریم که عضو ارشد هیأت مدیره‌ی شرکت واردات رادیاتور باشد.

توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند،

زندگی‌مان را تأمین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند،

خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند

و غذاهای بدمزه ما را با اشتیاق بخورند

و با ما مهمانی‌هایی که دوست داریم بیایند

و هر کسی را که ما دوست داریم ، دوست داشته باشند

و دوستهای دوران مجردیشان را فراموش کنند

و نان‌استاپ(None Stop) توی جمع، قربان صدقه‌مان بروند

و هیچ زن زیباتری را اصلاً نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

مردها دنیای غمگین صبورانه‌ای دارند، بیایید قبول کنیم...

مردها صبرشان از ما بیشتر است.

وقتهایی که داد می‌زنند

وقتهایی هم که توی خیابان دست به یقه می‌شوند

وقتهایی که چک‌شان پاس نمی‌شود

وقتهایی که جواب اس‌ام‌اس شب‌بخیر را نمی‌دهند

وقتهایی که عرق کرده‌اند

وقتهایی که کفش‌شان کثیف است...

تمام این وقتها خسته‌اند و کمی غمگین.

و ما موجودات کوچک شگفت‌انگیز غرغروی بی‌طاقت را دوست دارند.

دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمی‌خواهد؟

برای زیبایی‌ام می‌خواهد، نکند من را برای شبهایش می‌خواهد؟

نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟

در حالی که دوستمان دارند؛

ساده و منطقی...

مردها همه دنیایشان همین طوری است.

ساده و منطقی...

درست بر عکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم...

بیایید میکروفون‌ها و تابلوهای اعتراضی‌مان را کنار بگذاریم.

من فکر میکنم مردها، واقعاً مردها، آنقدرها که داریم نشان می‌دهیم بد نیستند.

مردها احتمالاً دل‌شان زنی می‌خواهد که کنارش آرامش داشته باشند.

فقط همین.

کمی آرامش در ازای همه فشارها

و استرس‌هایی که برای خوشبخت‌کردن ما تحمل میکنند.

کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب می‌کنیم...

بر خلاف زندگی پر دغدغه‌ای که دارند،

تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.

۰ نظر ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۰۶:۱۸
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - تولدی دیگر (فرهنگ و اجتماعی)

اگر فرصت داشتم دوباره کودکم را بزرگ کنم...

اگر فرصت داشتم دوباره کودکم را بزرگ کنم،

به جای آنکه انگشت اشاره‌ام را به طرف او بگیرم،

در کنارش انگشت‌هایم را در رنگ فرو می‌بردم و برایش نقاشی می‌کردم،

اگر فرصت داشتم دوباره کودکم را بزرگ کنم،

به جای غلط‌گیری، به فکر ایجاد ارتباط بیشتر می‌بودم،

بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه می‌کردم،

سعی می‌کردم درباره‌اش کمتر بدانم ، اما بیشتر به او توجه کنم،

به جای اصول راه رفتن، اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می‌کردم،

از جدی بازی‌کردن دست برمی‌داشتم و بازی را جدی می‌گرفتم،

در مزارع بیشتر می‌دویدم و به ستارگان بیشتر خیره می‌شدم،

بیشتر در آغوشش می‌گرفتم و کمتر او را به زور می‌کشیدم،

کمتر سخت می‌گرفتم، و بیشتر تأییدش می‌کردم،

اول احترام به خود را در او می‌ساختم، و بعد خانه کاشانه را،

و بیشتر از آنچه عشق به قدرت را یادش بدهم،

قدرت عشق را یادش می‌دادم.

"دایان لومان"

به پاس حضورهلیای عزیزم در زندگی

فروردین ۱۳۹۳ خورشیدی 

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۰۲
جواد مالدار

میخی افتاد،

بخاطر میخی نعلی افتاد،

بخاطر نعلی اسب افتاد،

بخاطر اسبی سواری افتاد،

بخاطر سواری جنگی شکست خورد،

بخاطر شکستی، مملکتی نابود شد،

و همهء اینها بخاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود.

.
.
.

و این واقعیت جامعه است.

۰ نظر ۰۸ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۴۸
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - رابطه کش شلوار و پیشرفت‎ ( فرهنگ و اجتماعی)

طرف نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!

خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه. یک مدت واسه خودش، خوش و خرم میره، یهو میبینه موتور گازیه غیییییژ  ، ازش جلو زد!
دیگه پاک قاطی میکنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.

همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، باز یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!
طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار. خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، طرف پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: "آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل ما رو خوابوندی؟!"

موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: "والله ... داداش... خدا پدرت رو بیامرزه واستادی... آخه ... کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت ..."

نتیجه اخلاقی:اگه میبینید بعضیها در کمال بی استعدادی، پیشرفتهای قابل ملاحظه ایی دارند، ببینید کش شلوارشان به کجای یک مدیر گیر کرده است.

۰ نظر ۲۰ تیر ۹۱ ، ۱۹:۲۵
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - ارزش شما (فرهنگ و اجتماعی)

سخنران در حالی که یک اسکناس ده هزار تومانی را بالای دست برده بود، از 200 نفر حاضر در سمینار پرسید: «چه کسی این ده هزار تومانی را می‌خواهد؟» همة دستها به بالا رفت. او گفت: «قصد دارم این اسکناس را به یکی از شما بدهم؛ اما اول اجازه بدهید کارم را انجام دهم». سخنران  اسکناس را مچاله کرد و دوباره پرسید: «هنوز کسی هست که این اسکناس را بخواهد؟» دستها همچنان بالا بود. او گفت: «خُب اگر این کار را بکنم چه می‌کنید؟» سپس اسکناس را به زمین انداخت و آن را زیر پایش لگد کرد. او  اسکناس مچاله و کثیف را، از روی زمین برداشت و گفت: «کسی هنوز این را می‌خواهد؟» دست‌ها همچنان بالا بود.

سخنران گفت: «دوستانِ من، شما همگی درس ارزشمندی را فرا گرفتید. در واقع چه اهمیتی دارد که من با این  ده هزار تومانی چه کار کردم؛ مهم این است که شما هنوز آن را می‌خواهید. چون ارزش آن کم نشده است. این اسکناس هنوز  ده هزار تومان می‌ارزد. خیلی وقت‌ها در زندگی به خاطر شرایطی که پیش می‌آید، زمین می‌خوریم، مچاله و کثیف می‌شویم، احساس می‌کنیم که بی‌ارزش شدیم، اما اصلاً مهم نیست که چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی خواهد افتاد.شما هرگز ارزش خود را از دست نخواهید داد؛ کثیف یا تمیز، مچاله یا تاخورده،هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند و برای کسی که شما را خلق کرده، ارزشمند هستید.

۰ نظر ۰۲ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۱۰
جواد مالدار

بخوانیم و تدبر کنیم:

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود.

از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟ 

یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش ... و دستور بده به آزار و اذیت زنان و کودکانشان بپردازند.»

اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:

«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. 

و آنهایی را که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. 

بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت.

فهمیده ها و باسوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد.»

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۰:۴۴
جواد مالدار
زلال که باشی، آسمان در توست... - من و زندگی (فرهنگ و اجتماعی)

من در شهری زندگی میکنم،  شهری که دل به دست آوردن سخت است و دل شکستن هنر میباشد !
شهری که در دانشگاهش گاها" این را یادت میدهند که چگونه با حراست نرم صحبت کنی تا خوشش بیاید!
شهری که ملت رسانه ای دارد ، اما رسانه ملی ندارد !
شهری که زبانش “پارسی” است اما میگویند “فارسی” چون در زبان ، عربها “پ” ندارند !
شهری که من دوست دارم هوای تو را داشته باشم، و تو هوای من را، اما نه به معنی حمایت! به این معنی که هیچ کدام نمیخواهیم در هوای خودمان نفس بکشیم !
شهری که عبدالمالک ریگی را از هوا پایین میکشند اما دزدان چند مجسمه را نمیتوانند پیدا کنند !
شهری که مرگ حق است و حق گرفتنی!
شهری که برنده یعنی کسی که کمتر از بقیه می بازد !
شهری که کف اتوبانش دست انداز دارد !
شهری که همه فکر میکنند فقط خودشان میفهمند !
شهری که مرگ بر آمریکا میگویند ولی آرزویشان این است که آمریکا را حداقل یکبار ببینند !
شهری که همه ، مشکل را در کسی دیگر می جویند !
شهری که هنوز نفهمیدم من در آن به دنیا آمدم یا در آن مردم…. !

و آقا ... ما ایرانی ها کی میخواهیم درک کنیم که هر کس خودش مسؤول زندگیش است و حریم خصوصی، خصوصی است.

این ملت باید در عقب ماندگی بمیرند. چون هنوز وقتی عکس دست زنی را میبینند غش میکنند.

بابا ... بیدار شوید ، اینجا قرن ۲۱ است نه زمان عرب جاهلی ...

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۵۱
جواد مالدار