ارزش شما (فرهنگ و اجتماعی)
سخنران در حالی که یک اسکناس ده هزار تومانی را بالای دست برده بود، از 200 نفر حاضر در سمینار پرسید: «چه کسی این ده هزار تومانی را میخواهد؟» همة دستها به بالا رفت. او گفت: «قصد دارم این اسکناس را به یکی از شما بدهم؛ اما اول اجازه بدهید کارم را انجام دهم». سخنران اسکناس را مچاله کرد و دوباره پرسید: «هنوز کسی هست که این اسکناس را بخواهد؟» دستها همچنان بالا بود. او گفت: «خُب اگر این کار را بکنم چه میکنید؟» سپس اسکناس را به زمین انداخت و آن را زیر پایش لگد کرد. او اسکناس مچاله و کثیف را، از روی زمین برداشت و گفت: «کسی هنوز این را میخواهد؟» دستها همچنان بالا بود.
سخنران گفت: «دوستانِ من، شما همگی درس ارزشمندی را فرا گرفتید. در واقع چه اهمیتی دارد که من با این ده هزار تومانی چه کار کردم؛ مهم این است که شما هنوز آن را میخواهید. چون ارزش آن کم نشده است. این اسکناس هنوز ده هزار تومان میارزد. خیلی وقتها در زندگی به خاطر شرایطی که پیش میآید، زمین میخوریم، مچاله و کثیف میشویم، احساس میکنیم که بیارزش شدیم، اما اصلاً مهم نیست که چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی خواهد افتاد.شما هرگز ارزش خود را از دست نخواهید داد؛ کثیف یا تمیز، مچاله یا تاخورده،هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند و برای کسی که شما را خلق کرده، ارزشمند هستید.