زلال که باشی، آسمان در توست...

یادداشت‌ها شعر و موسیقی علمی زندگی نکات

یادداشت‌ها شعر و موسیقی علمی زندگی نکات

زلال که باشی، آسمان در توست...
نویسندگان

۴ مطلب با موضوع «طنزهای کامپیوتری» ثبت شده است

شمام وقتی از خواب بیدار میشید چند دقیقه تو جاتون میمونین تا لود بشین؟

من یه ربع طول میکشه تا لود بشم ، فکر کنم ویروس دارم!

::
::

ﺷﺮﻛﺖ ﺟﯽ ﺍﻝ ﺍﯾﮑﺲ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﮔﻮشی ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺩﺭﻣﻴﺎﺩ

دیگه ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﻣﺎ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﮐُــﺮﺩﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺒﻠﺖ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﺗﻮﺵ !

ﺍﺧﯿﺮﺍً ﻟﭗﺗﺎﭘﻢ ﺗﻮﺵ ﺗﺴﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎد.

::
::

به مامانم میگم موهام میریزه، میگه کمتر برو اینترنت!

خواستم بگم اگه دردی، مرضی، سرطانی ، چیزی دارین بگین از مامانم بپرسم دلیلش چیه!

::
::

من نمیدونم اول هندزفری اختراع شد بعد گره کشف شد ، یا اول گره کشف شد بعد هندزفری !

۰ نظر ۰۳ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۷
جواد مالدار
خدایا به من قدرتی عطا کن که بتوانم کامپیوتر را همین الآن Shut down کرده
و
بخسبم.
۰ نظر ۱۹ آذر ۹۱ ، ۱۲:۱۶
جواد مالدار

یک برنامه نویس هنگامی که در ساحل قدم میزد، یک چراغ پیدا کرد. با مالیدن چراغ، جنی ظاهر شد و گفت: "من پرقدرت ترین جن عالم هستم و میتوانم هر آرزوی تو را برآورده کنم اما فقط یک آرزو".

برنامه نویس نقشه ای را باز کرد و گفت: "من دوست دارم صلحی منصفانه و پایدار در بین مردم خاورمیانه برقرار شود".

جن گفت: "خدای من، مطمئن نیستم بتوانم این کار را انجام بدهم. این مردم از اول تاریخ با هم در جنگ بوده اند و هستند، من هر کاری میتوانم انجام بدهم، به غیر از این یکی که خارج از توان من است".

برنامه نویس گفت: "من یک برنامه نویس هستم و برنامه هایم کاربران زیادی دارد. آرزو میکنم که تمام کاربران از برنامه هایم راضی بوده و تغییرات منطقی را خواستار باشند".

جن فکری کرد و گفت: "میشه اون نقشه قبلی رو یکبار دیگه ببینم؟"

۰ نظر ۲۰ تیر ۹۱ ، ۲۳:۴۳
جواد مالدار

سه مهندس مایکروسافت و سه کارمند اپل با قطار عازم یک سفر به قصد حضور در یک کنفرانس کامپیوتری بودند. در ایستگاه قطار، هر یک از مهندسین مایکروسافت یک بلیط تهیه کردند در حالیکه کارمندان اپل فقط یک بلیط خریدند.

یکی از مهندسین مایکروسافت از کارمندان اپل سؤال کرد: "چطور سه نفر با یک بلیط سفر می کنند؟!"

یکی از کارمندان اپل جواب داد: "نگاه کن تا یاد بگیری!"

همه آنها سوار بر قطار شدند. مهندسین مایکروسافت هر یک بر روی صندلیهای خود نشستند، اما کارمندان اپل هر سه به دستشویی رفته و درب را پشت سر خود قفل کردند. خیلی زود پس از خروج قطار از ایستگاه ، مأمور قطار مشغول جمع آوری بلیطها میشود. او به درب دستشویی زده و میگوید: "لطفاً بلیط"

درب دستشویی کمی باز شده و یک دست با بلیطی از آن خارج میشود. مأمور بلیط را گرفته و به راه خود ادامه میدهد.

مهندسین مایکروسافت با دیدن این روش به توافق میرسند که راه خوبی است. بنابراین هنگام بازگشت از کنفرانس تصمیم میگیرند، همان کار را کرده و در هزینه ها صرفه جویی کنند. در ایستگاه قطار آنها تنها یک بلیط خریداری میکنند ولی در کمال تعجب متوجه میشوند که کارمندان اپل اصلاً بلیطی خریداری نکردند.

یکی از مهندسین مایکروسافت از آنها سؤال میکند: "چطور بدون بلیط سفر خواهید کرد؟!"

یکی از کارمندان اپل میگوید: "نگاه کن تا یاد بگیری."

هنگامی که قطار حرکت کرد، سه مهندسین مایکروسافت هر سه در یک دستشویی جمع شده و درب را قفل کردند. کارمندان اپل نیز به دستشویی دیگر میروند.

بعد از زمان کوتاهی، یکی از کارمندان اپل از دستشویی خارج شده و به دستشویی که مهندسین مایکروسافت در آن بودند، رفته و درب میزند و میگوید:

" بلیط لطفاً "

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۱ ، ۰۰:۱۲
جواد مالدار