بارانکه میبارد،
همهء پرندهها به دنبال سرپناهاند،
اماعقاببرای اجتناب از خیس شدن،
بالاتر از ابرهاپروازمیکند،
این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند...
بارانکه میبارد،
همهء پرندهها به دنبال سرپناهاند،
اماعقاببرای اجتناب از خیس شدن،
بالاتر از ابرهاپروازمیکند،
این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند...
سرزمینیاگر
به زندان بدل شد
آن را بسوزانید
و از خاکسترش سرزمینی دیگر برویانید ،
قلبیاگر
آشیان عشق به آزادی نبود
دورش بیندازید
و به جای آن قلبی مصنوعی بکارید!
"لطیف هلمت"
« به تَرک عشق ، اگر چه نصیحتِ بد نیست
مرا مگو ، که همه بَنگ بَنگِ پنبهزنی[1]است
کسی که عشق ندارد ، اگر ز من پرسی
نمُرده است ، ولی زندهاش ز بیکفنی است
اگر که پاسخ ِ ناعاشقی نگفتم فاش
نه حق به اوست ، که اینَش نشانِ تودهنی است
بیا به گوشهء ویرانِ عشق بنشینیم
که پادشاهِ دو عالم شدن ، ز بیوطنی است
تَبَر چه میشکنی؟ از سر ِ[2]شکستن بُت؟
شکستن بُتِ کفّار ِ دهر ، خودشکنی است
اگر چه در شبِ شعر و حضور اهل ادب
زبان دلکش من ، ذوالفقار بوالْحَسَنی است ،
به پیش اهل هنر ، شعر ، خفّتیغماست
که کوه سر به فلک ، محترم ز بیسخنی است »
شعر از: حیدر یغما
[1]= کنایه از بیهودگی و بیفایده بودن.
[2]= از سر ِ : برای ، به منظور ، به عنوان.