به بزه میگن: چرا زنگولت صدا نمیکنه؟
میگه: گذاشتمش رو ویبره!
به بزه میگن: چرا زنگولت صدا نمیکنه؟
میگه: گذاشتمش رو ویبره!
« قطار می رود و من نشسته ام به قطار
ز روی سینه من میرود قطار، انگار
مرا به سوی وطن می برد سریع اما
وطن کجاست در آنجا که نیست خانه یار؟
چنان ملول تو گشتم که بر فلک برخاست
ز چرخهای قطارم شرار آتشبار
گرفت جان مرا این ره نشیب و فراز
اگر چه بی خبران را رود همی هموار
به شهر عشق بیا تا کسی نپرسدمان
تو از کدام دیاری من از کدام دیار
اگر زمین و زمان ثبت در قباله توست
در آن دیار که یار تو نیست، پا مگذار
بیا و رشته پیمان ما ببند و برو
قرار کز دل ما برده ای بیا و بیار
قدم به دیدهْ "یغما" بنه به نیشابور
پس از زیارت خیام و مرقد عطار »
شعر از: حیدر یغما
لطفا" وقت بگذارید و این مطلب را بخوانید بسیار مهم است:
یک خانواده معروف در شهری در نزدیکی دریاچه میشیگان آمریکا پسر 25 ساله خود را در حادثه آتش سوزی منزل در چهارم ژوئن امسال از دست داد.
این پسر که دو هفته قبل از حادثه از دانشگاه Wisconsin-Madison فارغ التحصیل شده بود، برای دیدن خانواده اش به خانه می آید. بعد از صرف ناهار با پدر به اتاقش می رود تا قبل از آمدن مادرش به خانه و دیدن او، کمی استراحت کند. اما مدتی بعد همسایه ها با دیدن آتش به 911 زنگ می زنند. متأسفانه پسر خانواده در این حادثه جان خود را از دست میدهد.
وقتی پلیس علت حادثه را جستجو می کند متوجه می شود که او از laptop در تخت موقع استراحت استفاده میکرده است.
استفاده از لپ تاپ در تخت بدلیل اینکه فن دستگاه بسیار گرم میشود و قابلیت خنک کردن سیستم را نخواهد داشت گاز مونواکسید کربن تولید می کند که کشنده و بی بو است و موجب خفگی می شود. همچنین دستگاه آتش می گیرد و خانه می سوزد.
تحقیقات نشان دادن این پسر ابتدا از خفگی فوت نموده و سپس آتش سوزی رخ داده است.
لطفا" مراقب باشید و هیچگاه در تخت و جایی که پتو و ملافه یا شرایطی مشابه وجود دارند که موجب گرم شدن لپ تاپ می شود، از این دستگاه استفاده نکنید.
...
2
بچه آلمانی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود. پدر به او میگوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه میخواهد خروجی را نشانش بدهد. بچه یورتمه کنان بطرف در میرود و خوشحال است. احساس میکند کار مهمی انجام میدهد.
بچه جهان سومی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود. او را بزور و کشان کشان بیرون میبرند. بچه زِر میزند .
بچه شرقی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود. قربان صدقهاش میروند و وعده شکلات و بستنی میدهند. بچه رشوه را قبول میکند. همچنان غر میزند و از مغازه خارج میشود. مشغول چانهزدن بر سر تعداد بستنی است.
3
بچه آلمانی در مدرسه دعوا کردهاست. داستان را برای مادر تعریف میکند. مادر گوش میدهد، اما عکسالعملی نشان نمیدهد.
بچه شرقی در مدرسه دعوا کرده است. داستان را برای مادر تعریف میکند. مادر درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش میدهد. به بچه میگوید: "اون فقیره. واسه همین بیتربیته. تو باهاش بازی نکن!" و من غرق در منطق و فراست مادر شدهام!
۴
بچه آلمانی بستنی میخورد. مادر به او دستمال میدهد تا دهانش را پاک کند.
بچه جهان سومی بستنی میخورد. مادر دور دهانش را پاک میکند.
۵
بچه شرقی زر میزند. مادر دعوایش میکند. پدر به مادر میتوپد که بچه را دعوا نکن.
بچه لگدی حواله پدر میکند. مادر میخندد. پدر بچه را دعوا میکند.
بچه جهان سومی زر میزند. باز هم به او وعده و رشوه میدهند.
بچه آلمانی کلاً زیاد زر نمیزند.
۶
بچه آلمانی زمین خوردهاست. بلند میشود و به بازی ادامه میدهد.
بچه ایرانی زمین خورده است. مادر توی سرش میزند و "یا امام ..." میگوید.
بچه را بلند میکند و مثل کیسه سیبزمینی میتکاند. بچه میترسد و جیغ میکشد. مادر گونه میخراشد. هر دو مفصل هوار میکشند. بعد بچه میرود بازی کند. مادر آینه درمیآورد تا آرایشش را کنترل کند.
۷
در مطب دکتر حوصله بچه آلمانی سر رفتهاست. مادر از کیفش کاغذ و مدادرنگی بیرون میآورد. بچه مشغول میشود.
در مطب دکتر حوصله بچه جهان سومی سر رفته است.
مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد. یک صورتحساب از کیفش درمیآورد. یک خودکار ته کیفش پیدا میکند. اول کلی "ها" میکند و نوک زبانش میزند تا بنویسد. بچه دو خط میکشد. رنگ ندارد و جذبش نمیکند. از جایش بلند میشود تا دور اتاق چرخی بزند.
مادر مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده باشد لاینقطع میگوید "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، ول کن، به پدرت میگم ...". اعصاب همه خرد شده است. دلت میخواهد بلند شوی و دو دستی بکوبی توی سر مادر شرقی!
..............
پانوشت: البته بسته به موقعیت و کشوری که در آن زندگی میکنید، بجای شرقی و جهان سومی میتوانید ایرانی، ترک ، عرب ، پاکستانی و آمریکای لاتین ... بگذارید.