من از بی قدریِ خارِ سرِ دیوار، دانستم
که ناکس، کَس نمیگردد بدین بالا نشستنها
۰ نظر
۲۷ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۳۰
من از بی قدریِ خارِ سرِ دیوار، دانستم
که ناکس، کَس نمیگردد بدین بالا نشستنها
می رسد روزی که بی هم میشویم
یک به یک از جمع هم کم میشویم
می رسد روزی که ما در خاطرات
موجب خندیدن و غم میشویم
گاه گاهی یاد ما کن ای رفیق
می رسد روزی که بی هم میشویم
"به یاد نازی"
--
روزگاریست که شیطان فریاد میزند:
آدم پیدا کنید ! سجده خواهم کرد!
"دکتر شریعتی"
--
همه چیز را فروختم جز آن صندلی که جای تو بود،
شاید آن روز که برگشتی خسته باشی . . .
--
روزگار باقی مانده تان بخیر